بیوگرافی تریپل اچ
نام: Paul Michael LeVesque
لقب: Triple H - hhh
متولد: 27جولای 1969
شهر: نیویورک
همسر: ازدواج موقتی با Chyna و هم اکنون با Staphanie Mcmahon
قد: 196
وزن: 124
تاریخ ورود به کشتی کج: مارچ 1993دشمنان:
Tony Roy Indy
Alex Wright WCW
Henry Godwin
Mankind
Roaddog
Nation of Domination
Vince McMahon
The Rock
Test
Kurt Angle
Stone Cold
Chris Jericho
Chris Benoit
Bubba Dudley
Kane
Scott Stiener
Booker T
Kevin Nash
Bill Goldberg
Chris Benoit
Randy Orton
Batista
Ric Flair
The Big Show ,
John Cena
---------------------------------------------------------------------
کمربند ها و افتخارات:
برای اولین بار با شکس دادن Tony Roy قهرمان IWF Heavyweight champion شد.
در 26 اکتبر 1996 در راو با شکست Marc Mero قهرمان
WWF Intercontinental champion شد.
در جون سال 1997 عنوان King of the Kings رو برای اولین بار به خودش اختصاص داد.
در 22 دسامبر 1997 در راو با شکست Shawn Michaels قهرمان
WWF European Champion شد.
در 17 مارچ 1998 در راو با شکست دادن Owen Hart باز هم عنوان
قهرمانی European Champion رو به خود اختصاص داد.
در 30 آگست 1998 در سامر اسلم با شکست راک باز هم قهرمان
Intercontinental champion شد.
در 23 آگست 1999 در راو با شکست Mankind قهرمان
Federation Champion WWF شد.
در 26 سپتامبر 1999 در آنفورگیون باز هم قهرمانی خودش رو به دست آورد
(در یک بازی 6 نفره).
در 3 جنیوری 2000 در راو با شکست Bigshow باز هم قهرمانی
Federation رو از آن خود کرد.
در 21 می سال 2000 در Judmegnt Day با شکست The Rock باز هم قهرمانی
Federation رو از آن خود کرد.
در 5 آپریل 2003 در اسمکدان با شکست دادن جریکو قهرمان
Intercontinental champion شد.
در 16 آپریل همان سال در راو با شکست Jeff Hardy قهرمانی
Intercontinental champion رو پس گرفت.
در 30 آپریل 2003 در بکلاش همراه با استیو آستین با شکست دادن
Kane و Undertaker قهرمان WWE Tag Team Champion شد.
در جنیوری سال 2002 قهرمانی رویال رامبل رو از آن خود کرد.
در 17 مارچ همان سال(2002) در رستلمانیا با شکست جریکو قهرمان
Undisputed Title شد.
در سپتامبر 2002 در راو قهرمانی World Heavy Weight Champion
که هم اکنون در دست باتیستا است رو به دست آورد.
در 15 دسامبر 2002 در آرماگدون با شکست شاون مایکلز قهرمانی خودش
(World Heavy Weight Champion) رو پس گرفت
نکته: تریپل اچ از این تاریخ به بعد فقط قهرمانی
World Heavy Weight Champion رو کسب کرده است.
در 14 مسابر 2003 در آرماگدون قهرمانی خودش رو در یک بازی 3 نفره
از Bill Goldberg پس گرفت.
در 12 دسامبر 2004 در آنفورگیون قهرمانی خودش رو از یکی از دوستانش
یعنی رندی اورتون پس گرفت.
و برای آخرین بار در Ellimination Chamber 2005 که بین:
Benoit.jericho.hhh.edge.orton و Batista بود
باز هم قهرمان World Heavy Weight Champion شد
که 45 روز بعد در رستلمانیا قهرمانی خودش رو از دست داد .
و در بک لش و ونجنس هم نتونست قهرمانی خودش رو از باتیستا پس بگیره .
حرکت پایانی: The Pedigree
1. آش شله قلمکار
2. دو قورت و نیمش باقی است
3. دوغ و دوشاب یکی است
4. دود چراغ خورده
5. دو قرص کردن
6. نازشست
7. نانش بده، نامش مپرس
8. دنبال نخود سیاه فرستادن
9. میرزا میرزا رفتن
10. می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند
11. من و گرز و میدان افراسیاب
12. من نوکر بادنجان نیستم
13. دلو حاجی میرزا آقاسی
14. دست کسی را توی حنا گذاشتن
15. میان پیغمبران جرجیس را انتخاب کرد
16. مرغی که تخم طلا می کرد، مرد
17. مرگ می خواهی برو گیلان
18. دری وری می گوید
19. مگر سراشپختر آوردی؟
20. مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرد
21. مسیحا نفس
22. دست به آسمان برداشتن
23. دیزی میغلطد درش را پیدا میکند
24. دست از کاری شستن
25. دست از ترنج نشناخت
26. خیمه شب بازی
27. خون سیاوش
28. در یمنی پیش منی
29. دروغ شاخدار، شاخ در آوردن
30. دروازه را می توان بست ولی دهان مردم را نمی توان بست
31. دختر سعدی
32. خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
33. خودم جا، خرم جا
34. خان یغما
35. مرغ از قفس پرید
36. مدین? فاضله
37. مجذوب و مرعوب
38. مجاهد روز شنبه
39. مثل کبک سرش را زیر برف می کند
40. ماهی از سرگنده گردد نی زدم
41. ماستها را کیسه کرد
42. ماست و دروازه
43. ماستمالی کردن
44. ما را ازین نمد کلاهی است
45. لیلاج
46. لولو
47. لوطی خور کردن
48. خط و نشان (+)
49. خط 9
50. خروس بی محل
51. خر من از کرگی دم نداشت
52. خر کریم را نعل کرد
53. خر عیسی
54. خر دجال
55. خرج اتینا
56. خانخانی
57. خاک بر سر
58. حیدری و نعمتی
59. لوح محفوظ است
60. لنگ انداختن
61. لن ترانی
62. لقمه گلو گیر
63. لقمان را حکمت آموختن
64. لعن الله اللجاجة
65. لا لحب علی (ع) بل لبغض معاویة
66. گهی پشت زین و گهی زین به پشت
67. گوهر شبچراغ
68. گوش خواباندن
69. گوشت شتر قربانی
70. گواه شاهد صادق در آستین باشد
71. گندم خورد و از بهشت بیرون رفت
72. گنج قارون دارد
73. گشادبازی
74. گرگ دهن آلوده ویوسف ندریده
75. گرگ باران دیده
76. گرز رستم گرو است
77. گربه مرتضی علی
78. گربه عابد
79. گرنگهدار من آنست که من می دانم ....
80. گرگ منشی
81. گربه رقصانی
82. گدای سامره
83. کینه شتری
84. کوراوغلی می خواند
85. گاوبندی
86. حمام زنانه شد
87. حکم حکم نادر و مرگ مفاجات
88. حکیم باشی را دراز کنید
89. حقه بازی
90. حق بالاتر از دوستی با افلاطون است
91. حق الپرچین
92. حسینقلی خانی
93. حرفش را به کرسی نشاند
94. حرف مفت می گوید
95. حاشیه رفتن
96. حاجی حاجی مکه
97. کله گرگی
98. کندن در خیبر
99. کن فیکون شد
100. کله اش بوی قرمه سبزی می دهد!
101. کلکش را کندند
102. کلک زدن و کلک کردن
103. کره را روغن کردی
104. گربه تنبل را موش طبابت میکند
105. حاتم بخشی
106. چو مردی بود کز زنی کم بود
107. چهارتکبیر زدن
108. چو فردا شود فکر فردا کنیم
109. چوبکاری نفرمایید
110. چوب توی آستین کردن
111. چند مرده حلاجی ؟
112. چنته اش خالی شد
113. کلاه گذاشتن
114. کلاه شرعی
115. کلاهش پس معرکه است
116. چشم زخم
117. چشم روشنی
118. کفر ابلیس
119. کعب الاخبار
120. چاه ویل
121. چاه کن ته چاه است
122. کار نیکو کردن از پر کردن است
123. کاسه گرمتر از آش
124. قوش کریمخانی
125. جیم شدن
126. جیک وبوکشان درست است
127. جورمرا بکش
128. بیل منو نسونی ها!...
129. قمپز در کردن
130. قاپ کسی را دزدیدن
131. جنگل مولا
132. قاپش پراست
133. جنگ زرگری
134. جعفرخان از فرنگ برگشته
135. تیری به تاریکی رها کرد
136. تو نیکی می کن ودر دجله انداز
137. تفنگ حسن موسی هم نزد
138. تعارف شاه عبدالعظیمی
139. پیراهن عثمان
140. پهلوان پنبه
141. پنبه اش را زدند
142. پته اش روی آب افتاد
143. پالانش کج است
144. پالان خر دجال شده
145. پارتی بازی
146. بوی حلوایش می آید
147. به رخ کشیدن
148. بوقش را زدند
149. به خاک سیاه نشاندن
150. باهمه بله با من هم بله؟!
151. بالاتر از سیاهی رنگی نیست
152. باش تا صبح دولتت بدمد
153. با سلام و صلوات
154.بادنجان دور قاب چین
155.باج سبیل
156.باج به شغال نمی دهیم
157.فیها خالدون
158.فوراه چون بلند شود سرنگون شود
159.فروغی نماند در آن خاندان
160.فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها
161.عهد دقیانوس
162.عهد بوق
163.عمرو در امانت خیانت نکرد ، تو چرا؟
164.علی آباد هم شهر شده
165.نان و انگور واینهمه جنجال
166.بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشه بهتر این نموخونه
167.تو بدم ـ بمیر و بدم
168.فوت کاسهگری را میداند
169.نان گدایی را گاو خورد دیگر به کار نرفت
170.عاقبت به خیر
171.طشت رسوایی
172.صنار جگرک سفره قلمکار نمی خواد!
173.صفحه گذاشتن
174.صبر ایوب
175.شمشیر داموکلس
176.شمشیر از رو بستن
177.شغال مرگی
178.شق القمر کرد
179. شغال بیشه مازندران را ندرد جز سگ مازندرانی
180. شستش خبر دار شد
181. شاهنامه آخرش خوش است
182. شاه می بخشد ، شیخ علی خان نمی بخشد
183. با توکل زانوی اشتر ببند
184. با آب حمام دوست می گیرد
185. اینها همه شعر است
186. این طفل یکشبه ره یکساله می رود
187. این شتری است که در خانه هر کس می خوابد
188. شانس خرکی
189. شال و کلاه کردن
190. شاخ و شانه کشیدن
191. سه پلشت آمد و...
192. سوراخ دعا را گم کردی
193. سنگی که به هوا می رود تا بر گردد هزار چرخ می خورد
194. سنگ کسی را به سینه زدن
195. سگ نازی آباد
196. خرما از کرگی دم نداشت
197. خسن و خسین هر سه دختران مغاویهاند
198. آره آورده
199. شتر دیدی؟ ندیدی
200. قوز بالاقوز
201. شما هم شهر آباد کن نیستید
202. از پشت خنجر زد
203. الخیر فیما وقع
204. این به آن در
205. ایراد بنی اسرائیلی
206. اندرین صندوق جز لعنت نبود
207. امروز کار خانه با فضه است
208. امامزاده ی است با هم ساختیم
209.الکی
210. سر و گوش آب دادن
211. سرو کیسه کردن
212. سرم را بشکن ، نرخم را نشکن
213. سد سکندر باش
214. ستون پنجم
215. ستون به ستون فرج است
216. سبیلش را چرب کرد
217. سبزی پاک کردن
218. سبیلش آویزان شد
219. سایه تان از سرما کم نشود
220. اگر برای من آب نداشته باشد برای تو نان دارد
221. اشکی بریز
222. اشک تمساح می ریزد
223. اشرف خر
224. از کیسه خلیفه می بخشد
225. از کوره در رفت
226. از ریش به سبیل پیوند می کند
227. از دماغ فیل افتاد
228. از خجالت آب شد
229. استاد علم! این یکی را بکش قلم!
230. از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه می برد
231. از بیخ عرب شد
232. از آسمان افتاد
233. احساس بالاتر از دلیل است
234. انوشیروان دادگر
235. آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است
236. آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند
237. آفتابی شد
238. آنکه شتر را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد
239. آبشان از یک جوی نمی رود
240. آب زیر کاه
241. آب حیات نوشید
242. آب پاکی روی دستش ریخت
243. آب از سرچشمه گل آلود است
244. صد رحمت به کفن دزد اولی
245. من هلال را دیدم
246. در دهن داروغه را گذاشت
247. یک گل دوست بدتر از هزار سنگ دشمن
248. یک بار جستی ای ملخ، دو بار جستی ای ملخ، بار سوم چوب است و فلک
249. هولی نمکی سرش آمده
250. هم چوب را خورد و هم پیاز را و هم پول را داد
251. هر که چاهی بکنه بهر کسی اول خودش دوم کسی
252. هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
253. عجب سر گذشتی داشتی کل علی؟
254. حلاج گرگ بوده!
255. نه میخواهم خدا گوساله را به همسایهام بدهد و نه ماده گاو را به من
256. دره، آی ملا! دوباره بسمالله
257. روی یخ گرد و خاک بلند نکن
ضرب المثلهای آفریقایی
مثل آفریقایی : شنا کردن را در عمیق ترین نقطه یاد بگیر .
مثل آفریقایی : به جایی که کوز? خودت را گذاشته ای سنگ پرتاب مکن .
مثل آفریقایی : حتی بهترین چوب ممکن است گرفتار موریانه گردد .
مثل آفریقایی : بر الاغ اگر پالان زرین هم بنهی باز هم الاغ است .
مثل آفریقایی : اگرچه دریا آرام می باشد ، ممکن است تمساحی در زیر آب کمین کرده باشد .
مثل آفریقایی : ممکن است دروغ یک سال بدود ولی راستی در یک روز از او جلو می افتد .
مثل آفریقایی : پیش از آنکه کسی را به کار بگماری دربار? دستمزدش با او سخن بدار .
مثل آفریقایی : ثروت چون شبنم در آفتاب است .
مثل مراکشی : اگر اقبال مرا رئیس قوم سازد ، از کجا معلوم که بلافاصله نابود نسازد ؟!
مثل مراکشی : شتر کوهان خودش را نمی بیند اما کوهان همسایه اش را به خوبی مشاهده می کند .
ضرب المثلهای آلمانی
مثل آلمانی : گاهی دروغ همان کار را می کند که یک چوب کبریت با انبار باروت می کند .
مثل آلمانی : بهتر است دوباره سؤال کنی تا اینکه یکبار راه اشتباه بروی .
مثل آلمانی : زمان دوای خشم است.
مثل آلمانی : عشقی که توأم با حسادت نباشد دروغی است .
مثل آلمانی : در برابر آن کس که عسل روی زبان دارد ، از کیف پولت محافظت کن .
مثل آلمانی : روزیکه صبر در باغ زندگیست بروید به چیدن میو? پیروزی امیدوار باشید .
مثل آلمانی : تملق سم شیرین است .
مثل آلمانی : به امید شانس نشستن همان و در بستر مرگ خوابیدن هما
مثل آلمانی : سند پاره می شود ، ولی قول پاره نمی شود .
مثل آلمانی : کمی لیاقت ، جوهر توانایی در موفقیت است .
مثل آلمانی : زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلب? خرابه هم زندگی می کنند .
مثل آلمانی : کسیکه در خود آتش ندارد نمی تواند دیگران را گرم کند .
مثل آلمانی : افتادن در گل و لای ننگ نیست، ننگ در این است که در آن جا بمانی.
مثل آلمانی : افتادن در گل و لای ننگ نیست ، ننگ در این است که در همانجا بمانی .
مثل آلمانی : بدون دوستان به سر بردن بدتر از داشتن دشمنان است.
مثل آلمانی : برای مرد گرسنه ساعت هر چند بخواهد باشد هنگام ظهر است.
مثل آلمانی : یک دروغ تبدیل به راست می شود وقتی که انسان باورش کنید.
مثل آلمانی : بهترین توبه، خودداری از گناه است.
مثل آلمانی : اگر می خواهی قوی باشی نقاط ضعف خود را بدان.
مثل آلمانی : بسیاری از افراد در موقعی که برنده می شوند می بازند و بسیاری دیگر وقتی که می بازند، برنده می شوند.
مثل آلمانی : خالی ترین ظرفها، بلندترین صداها را می دهد.
مثل آلمانی : برای مرد گرسنه ساعت هر چند بخواهد باشد هنگام ظهر است.
مثل آلمانی : هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود.
ضرب المثلهای انگلیسی
مثل انگلیسی : دوستانت باید مثل کتابهایی که می خوانی کم باشند و گزیده .
مثل انگلیسی : عالیترین سلاح برای مغلوب کردن دشمن خونسردی است .
مثل انگلیسی : به زن لال هم اگر راز خود را بسپاری فاش خواهد شد .
مثل انگلیسی : کسیکه در برابر حسود طاقت بیاورد و خونسرد باشد ، یا خیلی خوش قلب است و یا از آهن ساخته شده است .
ضرب المثلهای فرانسوی
مثل فرانسوی : زن و پرنده بدون آنکه به عقب برگردند ، می توانند ببینند .
مثل فرانسوی : کسی که اندرز ارزان را رد کند طولی نمی کشد که پشیمانی را با قیمت گرانی خریداری خواهد کرد .
مثل فرانسوی : کسی که به خیال خود می خواهد فقط ضربه ای بزند ممکن است مرتکب قتلی شود .
مثل فرانسوی : مرد شکست خورده طالب جنگ بیشتر است .
مثل فرانسوی : خانه ات را برای ترساندن موش آتش نزن .
مثل فرانسوی : اگر مار را می کشی ، بچه اش را هم بکش .
مثل فرانسوی : وعده که کردی مقروض می شوی ، مقروض که شده وعده می کنی .
مثل فرانسوی :ازدواج زودش اشتباه بزرگی و دیرش اشتباه بزرگتری است .
مثل فرانسوی : زنگ آهن را می خورد و حسادت قلب را .
مثل فرانسوی : پول، به عقلا خدمت می کند و بر احمقان حکومت.
مثل فرانسوی : شوهر و بچه را هرچه در بازی های خود آرام بگذارید بیشتر به شما محبت پیدا میکنند .
مثل فرانسوی : داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .
مثل فرانسوی : بهتر است آدمی طرف حسادت مردم واقع شود تا طرف ترحم آنها .
مثل فرانسوی : هر کس نگهبان شراف خویش است .
مثل فرانسوی : یگانه مرد خوشبخت کسی است که تصور می کند خوشبخت است.
مثل فرانسوی : صاعقه به قلل بزرگ اصابت می کند.
مثل فرانسوی : ضایع ترین روز، روزی است که نخندیده ایم.
ضرب المثلهای چینی
مثل چینی : آنکس که جرأت مبارزه در زندگی را ندارد ، بالاجبار طناب دار را به گردن می اندازد .
مثل چینی : آنکس که در هر جا دوستانی دارد ، همه جا را دوست داشتنی می یابد .
مثل چینی : راستی یگانه سکه ایست که همه جا قیمت دارد .
مثل چینی : موقعیکه دهانت می خورد بگذار با شکمت مشورت کند .
مثل چینی : مردان در اوقات خوشبختی نسبت به سایر افراد همدردی نشان می دهند و زنان در اوقات بدبختی .
مثل چینی : هیچ وقت بیش از زمانیکه سر و کارمان با احمق است احتیاج به هوش زیاد نداریم .
مثل چینی : بدبختی آن نیست که می توان از آن بر حذر بود ، بلکه آن است که گریزی از آن نیست .
مثل چینی : هنگامیکه خشم حرف می زند عقل چهر? خود را می پوشاند .
مثل چینی : همیشه دزدی وجود دارد که دزد دیگر را غارت کند .
مثل چینی : مردیکه کوه را از میان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد .
مثل چینی : آنکه دربار? همه چیز می اندیشد ، دربار? هیچ چیز تصمیم نمی گیرد .
مثل چینی : عمارت بزرگ را از سایه اش و مردان بزرگ را از سخنانشان می توان شناخت.
مثل چینی : انسان موفق لاقید نیست و انسان لاقید موفق نیست .
مثل چینی : اگر به خاموش کردن آتش می روی ، لباس غلفی بر تن مکن .
مثل چینی : با ثروت می توان بر شیاطین فرمانروایی کرد . بدون ثروت حتی نمی توان بره ای را احضار کرد .
مثل چینی : مردم به سخنان مرد پولدار همیشه گوش می کنند.
مثل چینی : «عجله» کاری را که «احتیاط» قدغن کرده انجام می دهد.
مثل چینی : یک مرد بزرگ عیوب مرد کوچک را نمی بیند.
شیوه عاقلان
حکما گفته اند: عاقل باید به اول بلیّت و شدتی که به او رسد اندوهگین نشود و به اول دولتی که به او روی نماید شادی و نشاط ننماید. زیرا که نتوان دانست که دولتی در زیر محنت پوشیده نباشد، یا مضرتی در ضمن مسرت مندرج نبود.
صبر عن الله
آمده که جوانی از محبین از شبلی راجع به صبر پرسید و گفت: کدام صبر شدیدتر است؟
شبلی گفت: صبر برای خدا ... جوان گفت: نه.
گفت: صبر همراه با کمک خدا ... گفت: نه
گفت: صبر بر خدا .... گفت: نه
گفت: صبر در راه خدا ... گفت: نه
گفت: صبر با خدا ... گفت: نه.
شبلی گفت: پس وای بر تو! کدام صبر است؟
جوان گفت: صبر از فراق خدا.
پس شبلی آهی کشید و بیهوش شد و افتاد.
در منظر خدا چگونه ای؟
امام باقر علیه السلام فرموده اند:
اگر خواستی بدانی که در تو خیری هست یا نه به دلت بنگر:
اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصیت بدش می آمد، در تو خیری هست و خداوند تو را دوست می دارد.
اما اگر دلت از اهل خدا بدش می آید و اهل معصیت را دوست می دارد در تو هیچ خیری نیست و خداوند تو را دوست ندارد و هر انسانی با کسی است که او را دوست دارد.
توکل
شخصی پیش شیخی رفت، جامه او پاره دید.
گفت: بسیار کسان باشند که اگر اشارت کنی در حق تو نظر کنند.
شیخ گفت: من شرم دارم که دنیا خواهم از کسی که در دست او به عاریت است.
بلوغ واقعی
طفلی بزرگی را از [شرایط] بلوغ پرسید.
گفت: در سطور آمده است که سه نشان دارد: یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سوم برآمدن موی پیش. اما در حقیقت یک نشان دارد و بس. آنکه در بند رضای حق جلّ و علا بیش از آن باشی که در بند حظ نفس خویش و هر آنکه در این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش.
رفتار خنثی
به حکیمی گفتند: چه کسی از عداوت مردم سالم می ماند؟
جواب داد: آن کسی که هیچ خیر و شری از او ظاهر نشود. به جهت آنکه اگر خیر از او ظاهر شود اشرار با او دشمنی کنند و اگر شر از او ظاهر شد اخیار با او دشمنی کنند.
بیگانه و آشنا
زاهـد به کـرم، تو را چو ما نـشـناسـد ........... بیـگـانه تـــو را چـو آشــنا نـشـناســد
گـفتی کـه گـنه کـنی به دوزخ برمـت ........... این را به کسی گو که تو را نشناسد
(دیوان ابوسعید)
حقیقت دنیا
حضرت عیسی (علیه السلام) دنیا را دید بصورت عجوزه ای که قدش خمیده و چادر رنگین بر سر انداخته و یک دست خود را به حنا خضاب و دست دیگر را به خون آغشته کرده است.
عیسی فرمود چرا پشتت خمیده؟ گفت از بس که عمر کردهام.
فرمود که چرا چادر رنگین بر سر داری؟ گفت تا دل جوانان را با آن فریب دهم.
فرمود که چرا به حنا خضاب کردهای؟ گفت الحال شوهری گرفتهام.
فرمود که چرا دست دیگرت به خون آغشتهای؟ گفت الحال شوهری کشتهام.
پس عرض کرد: یا روح الله! عجب این است که من پدر میکشم، پسر طالب من میشود و پسر میکشم پدر طالب من میشود و عجب تر اینکه هنوز هیچکدام [از طالبان من] به وصال من نرسیدهاند و بر بکارت خود باقی هستم.
لغو، سهو، لهو
حکما گفتهاند:
هر سخنی که از ذکر خالی است لغو است؛
و هر خاموشی که از فکر خالی است سهو است؛
و هر نظری که از عبرت خالی است لهو است.
ترس از شکر
شخصی میگفت: روزی به عیادت یکی از فضلا که بیمار بود رفتم و چون نزد او نشستم و پرسش احوال او کردم، به او گفتم خدا را شکر کن و حمد بجا بیاور. تبسم نمود و گفت: چگونه شکر کنم و حال آنکه خدای تعالی فرموده است: « و لئن شکرتم لازیدنکم» یعنی: شکر بکنید همانا زیاد میکنم برای شما ... و میترسم اگر شکر او کنم بر بیماری من بیافزاید!
علم و عمل
«علم»، «عمل» را می خواند؛
اگر پاسخش گوید می ماند؛
وگرنه کوچ می کند ...
(اصول کافی)
چهار جوابی که زاهد را تکان داد
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.
اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛ تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
وصیت مولا
امام باقر علیه السلام فرمود:
امیر مؤمنان علی علیه السلام در واپسین لحظات زندگی، همه پسرانش را کنار بستر خویش فراخواند ... حضرت به همه آن ها سفارشاتی را بیان نمود و در آخر گفتارش فرمود:
« یا بنیَّ! عاشروا النّاس عشرة إن غبتم حنّوا إلیکم و إن فقدتم بکوا علیکم ... »
ای فرزندان من! با مردم چنان رفتار کنید که اگر غایب شدید، با اشتیاق دنبال شما باشند و اگر مردید بر شما بگریند ... .
حال من و تو
"یعقوب لیث" از یکی از اکابر که فقیر و پریشان شده بود پرسید که چه حال داری؟
گفت: حالی که تو اول داشتی.
گفت: من چه حال داشتم؟
گفت: حالی که من امروز دارم!
یعقوب ساعتی سر بزیر افکند و گفت هزار دینار به او بدهند.
خلاص? علم
دانشمندی یکی را گفت: چرا تحصیل علم نمیکنی؟ آنشخص گفت: آنچه خلاص? علم است بدست آورده ام.
دانشمند از او پرسید که خلاص? علم چیست؟ گفت: پنج چیز است:
اول آنکه تا راست به اتمام نرسد، دروغ نگویم.
دوم آنکه تا حلال منتهی نشود، دست به حرام دراز نکنم.
سوم آنکه تا از تفتیش نفس خود فارغ نشوم، به جستجوی عیب مردم نپردازم.
چهارم آنکه تا خزان? رزق خداوند به آخر نرسد به در هیچ مخلوقی التجا نبرم.
پنجم آنکه تا قدم در بهشت ننهم، از کید شیطان و از غرور نفس نافرمان، غافل نباشم.
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 638299
کل یاداشته ها : 98